قطره های بارون

قطره های بارون احساسه منه که مردم روش پا میزارن

 

میگفت : پایه رفتن نـدارمراست میگفت !!! بـــاســررفـــــت
.
.
.
چشمانم رامیبندم
نقابت رابردار
بگذارصورتت هوایی بخورد!
.
.
.
مخاطبهایه امروزی روهرچی بیشترخاص کنی؛
بی خاصیت ترمیشن
.
.
.
این جماعت میگفتن
اشکهایت را
خرج رفتنش نکن
راست میگفتن
بی من
تو
مفت هم نمی ارزی
.
.
.
بزرگترین اشتباه مااین است که :
گاهیآدمهارو؛
بسیارطولانی ترازچیزی که لیاقتش رادارند،
درزندگیمان نگاه میداریم
.
.
.
وقتی چندتاکوتاه فکر
معنی محبتودلسوزیرو
ازعشقوعلاقه تشخیص نمیدن
وضع بهترازاین نمیشه ..!
.
.
.
دنیامثل شهربازی شده،جایزه بازی باآدما،یه عروسک دیگست!
.
.
.
عزیزم چه زیبـااجرامیکنـی
خط به خط تمام گفتــــه هایم را
خواســـته هایم را
هه !!!!!
امـــــا
برای دیگری!
.
.
.
دلت راخوش نکن به ایندوستتدارمها
تمامشان تاریخ مصرف دارند

.
.
.
سهمیه هوای من هم برای تو
برای نفس نفس زدن درآغوش اولازمت میشود !
.
.
.
روزی فکرمیکردم هدیه ای هستی ازطرف خدا
اماامروزفهمیدم تقاص اشتباهاتم بودی
.
.
.
اگه توروت خندیدم به خاطراینبودکه نخواستم توروت بالابیارم،اینوبفهم !
.
.
.
هرکی ازم سراغترومیگیره نمیگم وجودنداری،میگم وجودشرونداشتی … !
.
.
.
اینروزهااگه کسی گفت : “من عاشقتم” … بپرس : تاساعت چند؟
.
.
.
لیـــاقــت مــیخواهــد
بـــودن درشعــرهـــای دختــریــــکهــــ
بـــــاتمامـــ  ـعشقــش نبـــودنـــت رااشکــــ مــیریـــزد
تعجـــب نکــــن !!
دربی لیـــــاقتی تـــوشکـــی نیـــست
اینجـــادلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــضهــــایـــم
خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:15سارا سوسول توسط سارا| |

نیا باران زمین جای قشنگی نیست! من از اهل زمینم خوب میدانم که

گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد ...پروانه را هم دوست

میدارد نیا باران پشیمان میشوی ازآمدن زمین جای قشنگی نیست درون

ناودان ها گیر خواهی کرد من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه

بازار است ومردم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میگیرند در

اینجا قدرمردم را... به جو اندازه میگیرند! در اینجا شعر حافظ را به فال

کولیان دربه در اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست نیا

باران!!!!!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:6سارا سوسول توسط سارا| |

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل
عشقت را می خواهم
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد
اما تو نمی توانی این کار را بکنی
پسر گفت …:
خوب
من تو رو دوست دارم
چون
زیبا هستی
چون
صدای تو گیراست
چون
جذاب و دوست داشتنی هستی
چون
باملاحظه و بافکر هستی
چون
به من توجه و محبت می کنی
تو را به خاطر لبخندت
دوست دارم
به خاطر تمامی حرکاتت
دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد
چند روز بعد
دختر تصادف کرد و به کما رفت
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم
اکنون دیگر حرف نمی زنی
پس نمی توانم دوستت داشته باشم
دوستت دارم
چون به من توجه و محبت می کنی
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی
نمی توانم دوستت داشته باشم
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد
در زمان هایی مثل الان
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز
و من هنوز دوستت دارم

نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:59سارا سوسول توسط سارا| |

 

صحبت عاشقی بشه ستاررو خواب میکنی
دریا رو آتیش میزنی ابرارو بی تاب میکنی
وقتی فقط اونو بخوای ماهو نشونه میکنی
میری تو قلب آسمون صبرو دیوونه میکنی
وقتی میبینی عاشقی دنیارو میریزی به پاش
طلارو قیمت میذاری با برق ناز خنده هاش
وقتی میفهمی عاشقی میری سراغ پنجره
قلبت رو میسپاری دستت قصه وعشق و خاطره
وقتی میفهمی عاشقی سوار رویاها میشی
 میری تاجاده های  دور اون بالاها خدا میشی
وقتی میفهمی عاشقی ماه و میخوای شکارکنی
میخوای که خورشید خانومو هرشب بری بیدارکنی
وقتی میفهمی عاشقی با آیینه خونه میسازی
رنگین کمونو تو گردن ماه میندازی 
وقتی میفهمی عاشقی میخوای همه خبر بشن
گلابه خاطر شما تازه وتازه تر بشن
وقتی میفهمی عاشقی میبینی پادشاه شدی
ازهمه ی مردم شهر یه آسمون جداشدی
وقتی میبینی خودت میمونی و خودش

جونتو حاضری بدی به خاطر تولدش

نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:58سارا سوسول توسط سارا| |

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم !!

همان اول که اول ظلم رامی دیدم از مخلوق بی وجدان‘جهان را باهمه زیبایی وزشتی به روی یکدگرویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

که درهمسایه چندین گرسنه چند بزمی گرم عیش ونوش می دیدم‘نخستین نعره مستانه را خاموش آندم برلب پیمانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

که می دیدم یکی عریان ولرزان‘دیگری پوشیده ازصد جامه رنگین‘زمین وآسمان راواژگون‘مستانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

نه طاعت می پذیرفتم‘نه گوش ازبهراستغفاراین بیدادگرها تیزکرده‘پاره پاره درکف زاهد نمایان سجه صد دانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

برای خاطرتنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان‘هزاران لیلی نازآفرین را کوبه کوآواره ودیوانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان‘سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

به عرش کبریایی‘با همه صبر خدایی‘تا که می دیدم عزیزنابجایی‘نازبریک ناروا گردیده‘خواری می فروشد‘گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم!!

که می دیدم‘مشوش عارف وعامی‘زبرق فتنه این علم عالم سوزمردم کش‘به جز

اندیشه عشق وفا‘معدوم هرفکری دراین دنیای پرافسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد‘چرا من جای او باشم!!

همین بهترکه اوخود جای خود بنشسته وتاب تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد‘وگرنه من به جای اوچوبودم!یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل وفرزانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!!!


نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:52سارا سوسول توسط سارا| |

 

 

الهی!

اگر برای آن به سوی تو می آیم
که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر برای آن به سوی تو می آیم
که لذت بهشت را به من بخشی ،
بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .
اما اگر به خاطر تو به سویت می آیم ،
محبوبم ٬ مرا از خویش مران .
متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات٬
تا ابد لانه کنم.

 


  1. الهی

    از سرگشتگی های دنیا و روز گار
    خسته و دل نگرانم
    می خواهم دیوار های فاصله را کنار بزنم
    چرا که به این ایمان و باور رسیده ام که هیچ کس
    جز تو فریاد رسم نیست
    و نزدیکتر از تو به من وجود ندارد
    پس جوانه های یادت را
    با اشک ندامت چشمانم
    دوباره شکوفا میکنم
    امید که پذیرا باشی


خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم،
خدایا!
تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
خدایا!
رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد و قوتم بخش که نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم .
خدایا!
مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه ی دین با حمله ی تعصب و عمله ی ارتجاع هم آواز کند.
خدایا!
مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه کس گیر شده است وقاحتش از یاد رفته و بیماری شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم.

نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:47سارا سوسول توسط سارا| |

 

پس از ان غروب رفتن. اولین طلوع من باش من رسیدم روبه اخر. تو بیا شروع من باش. شبو از قصه جدا کن. چکه کن رو باور من. خط بکش رو جای پای گریه های اخر من. من پر از حرف سکوتم خالیم روبه سقوطم. بی تو و ابی عشقت تشنه ام کویر لوتم. نمیخام اشفته باشم ارزوی خفته باشم. تو نذار اخر قصه حرفمو نگفته باشم....
نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:42سارا سوسول توسط سارا| |

 

خدایا به هر کسکه دوست میداری بیاموز که تابستان از زمستان گرم تر است
و به هر کس کهبیشتر دوست میداری بفهمان که اودکلن کار حمام را نمیکند

*** * ******* *************

وقتی مو توی غذا باشه ، فرقی نمیكنه مژه ی دلبر باشه ، یا سیبیل اكبر

*********** *************

در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ ترجیح میدهم چوپان نباشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
♪♪♪♫

*********** *************
چندﺳﺎﻝﺑﻌﺪ بابا بزرگاﺑﻪ ﻧﻮﻩﻫﺎ:
ﺁﺭﻩ ﻧــــــــﻮﮤ ﮔـــﻠﻢ
ﺍﻭﻥﻣﻮﻗﻊﻫﺎ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻗﺎﻃﯽ ﺑﻮﺩ
!..!!!
.
.
.
*
ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﮥ ﺗﻔﮑﯿﮏﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩها*


*********** *************


حدیث جدید درباره تابستان.
.
.
.
.
ﺑﻬﺸﺖﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯿﻬﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﻟﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ..


***********************


زندگی‌ِمجردی یعنی‌ با دیدنِ تختِ دو نفره صرفاً به جایِ بیشتر واسه لنگت فکر کنی‌

*********** *************
نمی خواهم بعد از مرگم ؛ به احترامم یک دقیقه سکوت کنی ،اکنون که زبانت نیش دارد دهنت را ببند...
*********** *************

شنیدین این دخترای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟
یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من! ازدواج كه قصد نمیخواد!! خواستگار می خواد كه تو نداری
!


*********** *************


شنیدین این پسرای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟
یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من
! ازدواج كه قصد نمی خواد!! پول می خواد كه تو نداری!


*********** *************

سخن قصار از حیف نون:
وقتی کسی به تو می گوید: « کلآ گفتم
... » منظورش این است که
فلانی بی خیال جزئیات شو، گیر نده. غلط کردم


*********** *************

وقتی قرار است آخرش همه کارها خراب بشه چه فرقی می کند کی پَت باشد کی مَت...

 

نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:30سارا سوسول توسط سارا| |

در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند...

پرسید:فرزندم پس آدمت کو؟؟

اشک هایم را پاک کردم و گفتم:

در آغوش حوای دیگریست


 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:28سارا سوسول توسط سارا| |

 

من به دنبال یه ساحل روی دریام
توی طوفان دلم ببین چه تنهام!
بغض سردی توی چشمام خونه کرده
آغوش گرم تو امروز با کی رفته؟
آهوی دشت خیالم شده خسته
پر و بال یه کبوتر آخ شکسته
من می خواستم واسه سادگیت بمیرم
توی تکرار نگاهات،جون بگیرم
هر کی با نگاه مستش داد فریبم
من چه ساده واسه هر کسی می میرم!
بهتر اینه همیشه تنها بمونم
با کسی از غم و غصه هام نخونم
دیگه بسه همه زجری که کشیدم
من خیانتُ ، تو چشم همه دیدم
دستت رو گرفته بودم توی دستم
وقتی گفتی تا ابد عاشقت هستم
روی گیتار می چکه اشکای سردم
من چه ساده پی اسم تو شکستم
خاطرات تو دیگه رنگی نداره
تکه عکست تو اتاقم جا نداره
بهتر اینه همیشه تنهایی رفتن
دل به امید یه همنفس نبستن
نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:5سارا سوسول توسط سارا| |

 

فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد
 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:1سارا سوسول توسط سارا| |

ديدي غزلي سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شكست . زير باران پوسيد
آدم كه نكشته بود .
عاشق شده بود

عکس هایی زیبا (33 عکس)

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:47سارا سوسول توسط سارا| |

 

بغض سردی توی چشمام
واسه تو خالی دستام
توی فکر رفتن تو ،عاشقانه من شکستم
ولی انگار تو ندیدی،پا گذاشتی روی قلبم
تو مگه نگفته بودی تا ابد پیشم می مونی
کاش از اول می دونستم، تو فریبی،تو دروغی
واسه تو فرقی نمی کرد،بودن و نبودن من
رفتی با یه عشق تازه ، نامه هامُ کردی پاره
ولی باز شوق نگاتُ توی آینه ها می بینم
باز به یاد دستای تو ، سیم گیتارُ می گیرم
یه روزی میشی پشیمون،مثل امروز ما داغون
می دونم چشمای نازت یه روزی خیسِ و گریون

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:37سارا سوسول توسط سارا| |

 

یادته زیر گنبد کبود دوتا عاشق بودن و

کلی حسود .؟؟؟؟؟؟

تقصیر همون حسودا بود که الان شده

یکی بود یکی نبود!!!

عکس های انیمیشن های عاشقانه و احساسی

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:41سارا سوسول توسط سارا| |


Power By: LoxBlog.Com